تاریخ انتشار: ۱۱:۳۷ - ۱۵ فروردين ۱۴۰۴

هشدار جدی الویری: کشور در یک دوراهی تاریخی است | ادامه مسیر فعلی جز فروپاشی نیست

الویری می‌گوید: تداوم مسیر فعلی جز فروپاشی، افزایش فقر، و انحطاط، نتیجه‌ای در برنخواهد داشت. در این مسیر، شکاف طبقاتی افزایش خواهد یافت، احتمال تجزیه کشور و حمله خارجی وجود خواهد داشت، و کشور با بحران‌های عمیق‌تری روبه‌رو خواهد شد.

هشدار جدی الویری: کشور در یک دوراهی تاریخی است | ادامه مسیر فعلی جز فروپاشی نیست

رویداد ۲۴| مرتضی الویری، فعال سیاسی پیش از انقلاب و شهردار اسبق تهران، با رد قاطع ادعای همکاری‌اش با ساواک، از تجربیات خود در مواجهه با این نهاد امنیتی پیش از انقلاب سخن گفته است. او با اشاره به اسناد و بررسی‌های رسمی صورت‌گرفته در دوره‌های مختلف مسئولیت، تأکید کرده که نه‌تنها هیچ‌گاه با ساواک همکاری نداشته، بلکه تحت مراقبت، شنود و تعقیب دائمی آنها قرار داشته است.

الویری ضمن روایت حضورش در وزارت اطلاعات برای بررسی اسناد ساواک، تصریح کرده که بار‌ها در مراحل مختلف، از تأیید صلاحیت‌های انتخاباتی گرفته تا انتصاب به شهرداری و حضور در اسپانیا به عنوان سفیر رسمی جمهوری اسلامی ایران، سوابقش به‌دقت بررسی شده و همواره تأیید شده است. بخش‌هایی از این گفت‌و‌گو را در پی می‌خوانیم:

آقای مهندس، با توجه به تجربه زندان در دوره قبل از انقلاب و تجربه مدیریتی شما پس از انقلاب، چه توصیه‌ای برای توسعه و پیشرفت کشور دارید؟

اشتباه بزرگ پیش از انقلاب این بود که حاکمیت، خود را از شنیدن نظرات برنامه‌ریزان و صاحب‌نظران محروم ساخت. در برنامه چهارم توسعه زمان پهلوی، نرخ رشد اقتصادی دورقمی بود. افرادی مانند عالیخانی در مقام وزیر اقتصاد و آقای مقدم در رأس برنامه‌وبودجه کشور بودند، و کشور در مسیری منطقی حرکت می‌کرد. اما خودکامگی شاه باعث شد که سازمان برنامه‌وبودجه نتواند برنامه‌های توسعه‌ای را به‌درستی اجرا کند. به حدی که در کنفرانس‌های گاجره و رامسر، شاه دستور اخراج معاون سازمان برنامه‌وبودجه را از جلسه صادر کرد.

یکی دیگر از معاونان، فردی به نام «مظلومیان» که از ارامنه بود، زمانی که مشاهده کرد شاه اعلام کرد که اگر برنامه بودجه بخواهد به این شکل ادامه یابد، آن را تعطیل خواهد کرد، گفت: «من صدای پا‌هایی را می‌شنوم که این دلار‌های نفتی به آن تبدیل شده و به خیابان‌ها خواهند آمد.» این پیش‌بینی که از سوی یک کارشناس ارشد اقتصادی بیان شد، در نهایت به وقوع پیوست و انقلاب شکل گرفت.

در حوزه سیاست نیز شاه مرتکب همین اشتباه شد. در سال ۱۳۵۳، اعلام کرد که تنها حزب قانونی، حزب رستاخیز است و هرکس مخالف است، باید کشور را ترک کند. این سیاست‌های انقباضی و رویکرد تنگ‌نظرانه، در نهایت به وقوع انقلاب ۱۳۵۷ انجامید.

با این حال، اگر شاه به توصیه‌های کارشناسان گوش می‌داد، ایران می‌توانست به ژاپن آسیا تبدیل شود و به یکی از قوی‌ترین اقتصاد‌های منطقه بدل گردد. اما همان تنگ‌نظری‌ها و خودکامگی‌ها، کشور را به سمتی سوق داد که نتیجه آن انقلاب شد، انقلابی که تبعات و مشکلات بسیاری را به همراه داشت.

تاریخ همواره تکرار می‌شود. امروز نیز ناصحان و صاحب‌نظران هشدار‌های خود را بیان می‌کنند، اما به نظر می‌رسد که حاکمیت توجهی به آن ندارد. در چنین شرایطی، سرنوشت منتقدان مشخص است: یا مجبورند سکوت کنند، یا کشور را ترک کنند، یا با زندان و سرکوب مواجه شوند.

در دوران پهلوی نیز، شاه اگر روش سلطان قابوس را در پیش می‌گرفت، ممکن بود از بحران نجات یابد. سلطان قابوس زمانی که با چریک‌های ظُفار مواجه شد، به گفت‌و‌گو پرداخت و با اصلاحات اساسی، کشور را از فروپاشی نجات داد. در مراکش نیز در جریان بهار عربی، دولت با اتخاذ سیاست‌های مشابه توانست از وقوع انقلاب جلوگیری کند و نتیجه آن، رشد اقتصادی و رونق گردشگری و سرمایه‌گذاری خارجی بود.

شاه، اما در مواجهه با مشکلات، به جای اصلاحات، مسیر دیگری را در پیش گرفت. او آزادی‌های سیاسی را سرکوب کرد و حتی افرادی که صرفا کتاب‌های دکتر شریعتی را در اختیار داشتند، مورد بازجویی قرار می‌گرفتند.

اگر امروز نیز حاکمیت بخواهد همان مسیر شاه را ادامه دهد، نتیجه‌ای جز فروپاشی یا وقوع رخداد‌های ناگوار در انتظار نخواهد بود، رخداد‌هایی که سرنوشت آنها نامعلوم است.

آقای مهندس، اخیرا مطالبی در فضای مجازی به این مضمون منتشر شده که شما با ساواک همکاری داشته‌اید؛ لطفا برای روشن‌شدن افکار عمومی، توضیح دقیق و شفافی درباره این ماجرا ارائه کنید.

بله، من این موضوع را مشاهده کردم، اما در ابتدا تردید داشتم که آیا اصلا ارزش پاسخ دادن و توضیح دادن دارد یا خیر. اما حال که شما مطرح کردید، نخستین پاسخی که می‌توانم به این شبهه‌ای که توسط فردی یا گروهی بیان شده بدهم، این است که من در چند مرحله پس از پیروزی انقلاب، سوابق خود را به صورت موشکافانه و دقیق بررسی کرده‌اند. ازآن‌جا که در چندین دوره نماینده مجلس بوده‌ام، در تمامی این دوره‌ها که یکی از شروط لازم برای کاندیداتوری، عدم وابستگی به رژیم گذشته بود، مورد ارزیابی قرار گرفته و صلاحیتم تأیید شده است.

زمانی که رد صلاحیت شدم نیز، نه به دلیل وجود شبهه‌ای درباره فعالیت‌های پیش از انقلابم، بلکه به دلایلی دیگر بود؛ ازجمله حمایت از آیت‌الله منتظری، عملکردم در دوران دیپلماتیک در اسپانیا-که طبق فتوای آیت‌الله منتظری، دست دادن با زن خارجی را خلاف شرع نمی‌دانستم و همچنین حضورم در تحصن نمایندگان مجلس ششم - بنابراین، رد صلاحیت من ارتباطی با سوابق پیش از انقلاب نداشت.

همچنین، زمانی که به عنوان شهردار تهران منصوب شدم، یک فرآیند بررسی دقیق صورت گرفت که شامل ارزیابی صلاحیت من، هم پیش از انقلاب و هم پس از آن بود. در شورای شهر نیز که برای این سمت تأیید صلاحیت شدم، تمامی سوابقم مورد بررسی قرار گرفت. افزون بر این، در زمان انتصاب به عنوان سفیر، وزارت امور خارجه بررسی‌های بسیار دقیقی انجام داد و حتی عملکرد من در شهرداری و نطق‌های اعضای شورای شهر درباره تخلفات ادعایی نیز مورد بررسی قرار گرفت. بنابراین، من می‌توانم با اطمینان بگویم که ده‌ها بار از فیلتر‌های مختلف عبور کرده‌ام.

نکته دیگری که باید اشاره کنم این است که اسناد و مدارک ساواک همچنان موجود است. زمانی که نسخه اولیه خاطرات من قرار بود منتشر شود، در اوایل انقلاب مجموعه‌ای جامع و مفصل آماده شده بود. در آن زمان، با آقای فلاحیان، وزیر اطلاعات، تماس گرفتم و از ایشان اجازه خواستم تا به آن‌جا بروم و اسناد مربوط به خودم را بررسی کنم. ایشان موافقت کردند و من یک روز به آن‌جا رفتم. چندین پرونده را در اختیارم گذاشتند تا بررسی کنم، اما به دلیل محدودیت زمانی، تنها توانستم چند مورد را مشاهده و از برخی از آنها تصویر تهیه کنم.

به عنوان مثال، یکی از مواردی که می‌توانم اشاره کنم این است که ضداطلاعات ارتش نامه‌ای به شاه نوشته بود و در آن استدلال کرده بود که مرتضی الویری دارای سوابق امنیتی است و رژیم شاه به‌اصطلاح بر فعالیت‌های او نظارت داشته است. حتی او محکومیت‌هایی در دادگاه داشته و نظر مشورتی آنها این بود که با توجه به سوابقش، او نمی‌تواند به عنوان سرباز صفر وارد خدمت شود. در نتیجه، پیشنهاد شده بود که او تحت کنترل شدید قرار گیرد.

در حالی که من با آن رژیم همکاری نکرده بودم و سرباز نشده بودم، من فارغ‌التحصیل دانشگاه بودم و با گروهی از دوستانم که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودند، به ذوب‌آهن اصفهان رفته و شروع به کار کرده بودیم. آنها از من خواسته بودند که دوره سربازی خود را همان‌جا بگذرانم… ساواک حتی در خانه‌ام افراد را برای کنترل رفت‌وآمدهایم فرستاده بود.

در یکی از اسناد آمده که فردی ساعت ۷:۳۵ از خانه خارج شده و به خیابان کوروش کبیر [شریعتی کنونی]رفته و در ساعت مشخصی برگشته است. در سند دیگری آمده که ما در دماوند اعلامیه‌ای پخش کرده بودیم و تلفن ما شنود شده بود. در مکالمه‌ای که ضبط شده، گفته شده بود که «کارتون سیب بیاورید» و «کارتون سیب ببرید» که تحلیلگر ساواک گفته بود منظور از این جمله، اعلامیه است. این تحلیل درست بود، چون ما در آن مکان اعلامیه‌هایی برای جاسازی در کارتن‌ها قرار داده بودیم.

در جایی دیگر، ساواک نامه‌ای به بخش‌های مختلف خود ارسال کرده و از آنها خواسته بود که به افراد مرتبط با الویری توجه داشته باشند و در صورت لزوم، از دستگیری او خودداری کنند تا شبکه‌های مرتبط شناسایی شوند. این اسناد نشان می‌دهند که شبکه‌های مختلفی از مبارزات زیر نظر بودند. در عین حال، یکی از اعضای گروه فلاح که بعد‌ها جزو مجاهدین انقلاب شد، در یک تأسیس انتخاباتی تأکید کرده بود که این فرد به طور مداوم به ساواک اطلاعات می‌داده است.

من شخصا در هیچ فعالیت سیاسی حضور نداشته‌ام و آن‌چه مهم است، این است که در عمل چه چیزی اتفاق افتاده است. ممکن است من جمله‌ای گفته باشم تا ساواک را فریب دهم، همان‌طور که «رضا رضایی» نیز ساواک را فریب داد و از زندان فرار کرد. فریب دادن ساواک با گفتن جمله‌ای که به نظر می‌رسد هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نداریم، نشانه‌ای از هوشیاری است، نه نشانه فریب. آن‌چه باید مورد قضاوت قرار گیرد، اسناد و مدارکی است که در ساواک موجود است.

آیا این اسناد نشان می‌دهند که فردی واقعا با ساواک همکاری کرده است یا فقط به منظور فریب‌دادن آنها تلاش کرده تا مبارزه‌اش را ادامه دهد؟

در زندان، بسیاری از چهره‌های شاخص وجود داشتند که به طور محکم مبارزه می‌کردند، ازجمله مرحوم آقای عسگراولادی. البته او هیچ‌گاه اهل توبه نبود، اما برخی براساس ملاحظات وارد مسیر‌هایی شدند؛ لذا آن‌چه که مهم است این است که آیا اسناد موجود نشان می‌دهند که این افراد واقعا در همکاری با ساواک بوده‌اند یا در تلاش بوده‌اند تا ساواک را فریب دهند و مبارزه خود را ادامه دهند.

آقای مهندس، آیا می‌توان شکل‌گیری گروه‌هایی مانند «فرقان» را پروژه‌ای طراحی‌شده از سوی ساواک تلقی کرد؟

نه؛ من که در جریان گروه فرقان بودم، این مسئله را کاملا رد می‌کنم. در سال ۵۶، گروه فرقان با ما تماس گرفت و از ما که در «گروه فلاح» فعالیت می‌کردیم، درخواست کمک کرد. آنها در آن زمان به چاپ تفسیر قرآن مشغول بودند و من به خاطر دارم که افراد این گروه انسان‌هایی سالم، ساده‌زیست و به دور از هرگونه شائبه همکاری با ساواک بودند.

با این حال، ذهنیتی بسته داشتند که همین ذهنیت بسته، آنها را به‌شدت در مسیری انحرافی سوق داد. مرحوم مطهری این موضوع را به‌خوبی درک کرده بود، زیرا من خودم جزوات گروه فرقان را به ایشان ارائه می‌دادم. هر هفته که به دیدار آقای مطهری می‌رفتم، می‌دیدم که ایشان زیر مطالبی از این جزوات خط کشیده و تأکید کرده‌اند که این جریان، یک جریان انحرافی است.

پس از مدتی، ارتباط ما با آنها قطع شد. آقای مطهری از من پرسید: «چرا دیگر آن مطالب را برای من نمی‌آوری؟» پاسخ دادم: «شما فرمودید که اینها منحرف هستند، ما هم به این نتیجه رسیدیم که ادامه ارتباط ضرورتی ندارد.» بنابراین، این ادعا که گروه فرقان با ساواک همکاری داشته، کاملا نادرست است.

درواقع، ساختار افراد درون رژیم و فضای زندان‌ها به گونه‌ای بود که با وجود اشتراک در تحمل سختی‌ها و درد مبارزه، اختلافات عقیدتی میان زندانیان باعث می‌شد که نتوانند یکدیگر را تحمل کنند. پیش از انقلاب، این وضعیت متأسفانه رایج بود.

آقای مهندس، خانم فائزه هاشمی نامه‌ای از داخل زندان اوین منتشر کرده‌اند که در آن به انتقاد از وضعیت داخل زندان‌ها پرداخته‌اند. ارزیابی شما از محتوای این نامه و تأثیر آن بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور چیست؟

افرادی که وارد مبارزه می‌شدند، ممکن بود در برابر باطل مقاومت نشان دهند، اما گاهی به دلیل ضعف‌های نفسانی، مشکلات درونی خود را حل نکرده بودند. این مشکلات، زمانی که در فضای محدود و بسته‌ای با چند نفر دیگر قرار می‌گرفتند، آشکار می‌شد. پیش از انقلاب، چنین چالش‌هایی در میان مبارزان وجود داشت؛ برای مثال، ممکن بود اعضای مجاهدین خلق که روزی با شما صمیمی بودند، ناگهان تصمیم بگیرند شما را بایکوت کنند، صرفا به این دلیل که تشکیلات دستور داده بود. در چنین شرایطی، زندان برای فرد به جهنم تبدیل می‌شد، زیرا وقتی کسی برای صحبت کردن نداشته باشید، فضای منفی شدیدی ایجاد می‌شود.

من خانم فائزه هاشمی را فردی فرهیخته و ارزشمند می‌دانم، اما معتقدم که مطرح کردن این مشکلات در قالب نگارش نامه، کمکی به حل مسئله نمی‌کند. این نارسایی‌های اخلاقی باید از راه‌های دیگری برطرف شوند. مسئله، موضوع خودسازی است. در زندگی روزمره، فرد ممکن است با چالش‌هایی نظیر کسب درآمد و انجام کار‌های اجتماعی روبه‌رو باشد که در آنها، مسائل اخلاقی کمتر به چشم می‌آید. اما برای کسی که می‌خواهد وارد فعالیت‌های سیاسی و جریان‌های مبارزاتی شود، این موضوع اهمیتی حیاتی پیدا می‌کند.

اگر فردی دچار حسادت، کینه‌توزی یا خودبزرگ‌بینی باشد، این صفات غیراخلاقی او را به نابودی می‌کشاند. تا زمانی که چنین فردی قدرتی در اختیار ندارد، ممکن است سخنان خوبی بر زبان آورد، اما زمانی که به قدرت می‌رسد، ممکن است به یک فرعون تبدیل شود. به همین دلیل، خودسازی برای کسانی که در مبارزات اجتماعی وارد می‌شوند، امری بسیار حیاتی است. افرادی که از درون خودساخته‌اند، می‌توانند مسیر را به‌درستی طی کنند، اما کسانی که چنین نیستند، با مشکلات متعددی روبه‌رو خواهند شد.

آقای مهندس، شما از دهه پنجاه تاکنون همواره در صحنه بوده‌اید و از نزدیک حوادث و تحولات کشور را رصد کرده‌اید؛ با توجه به تجربیات و مشاهدات شما، پیش‌بینی‌تان از وضعیت و فضای آینده کشور چیست؟

ما امروز در یک دوراهی تعیین‌کننده قرار گرفته‌ایم. یک مسیر، همان مسیری است که تاکنون طی کرده‌ایم، و تداوم آن، جز فروپاشی، افزایش فقر، و انحطاط، نتیجه‌ای در برنخواهد داشت. در این مسیر، شکاف طبقاتی افزایش خواهد یافت، احتمال تجزیه کشور و حمله خارجی وجود خواهد داشت، و کشور با بحران‌های عمیق‌تری روبه‌رو خواهد شد. اما در مقابل، اگر عقلانیت حاکم شود، همان عقلانیتی که نمونه‌های آن را در برخی کشور‌ها دیده‌ایم و ساختار‌ها اصلاح شده و مسیر تغییر کند، آنگاه آینده‌ای روشن و امیدبخش در انتظار خواهد بود.

به چین نگاه کنید؛ اگر مائوئیسم همچنان در این کشور ادامه می‌یافت، اکنون با کشوری یک و نیم میلیاردی مواجه بودیم که مردم آن در فقر مطلق به سر می‌بردند. اما به دلیل کنارگذاشتن سیاست‌های نادرست، و تغییر مسیری که دنگ شیائوپینگ در پیش گرفت، چین توانست به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شود. نمونه‌های مشابهی در کشور‌های مختلف وجود دارد که با تغییر مسیر و اصلاح ساختارها، به پیشرفت دست یافته‌اند.

من امیدوارم که در کشور ما نیز عقلانیت حاکم شود و مسئولان شجاعتی از خود نشان دهند که بپذیرند پس از انقلاب، اشتباهات بزرگی رخ‌داده است. باید این اشتباهات را با شجاعت اعلام کنند و مسیر اصلاح را در پیش گیرند. در غیر این صورت، مشکلات نه‌تنها باقی خواهند ماند، بلکه تشدید خواهند شد.

آقای مهندس، در مورد طرح انتقال پایتخت از تهران که توسط دولت آقای پزشکیان مطرح شد چه نظر دارید؟

در مورد تهران نیز باید گفت که این شهر نمونه‌ای از وضعیت کلی کشور است. طرح انتقال پایتخت که از سوی برخی از مسئولان مطرح شد، از اساس اشتباه بود. ایجاد زیرساخت‌های یک پایتخت جدید، مستلزم منابع مالی هنگفت و امکانات وسیعی است که در حال حاضر در اختیار نداریم. علاوه بر این، با انتقال پایتخت، جمعیت قابل‌توجهی از تهران جابه‌جا نخواهد شد. حتی در خوش‌بینانه‌ترین حالت، شاید تنها ۲۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از این جمعیت ۱۰ تا ۱۲ میلیونی به شهر جدید منتقل شوند؛ بنابراین، مشکلات تهران همچنان پابرجا خواهند ماند و ما نیز امتیازات و زیرساخت‌های موجود در این شهر را از دست خواهیم داد، بدون این‌که بتوانیم در جای دیگری تجربه‌ای موفق از مدیریت پایتخت داشته باشیم.

این مسئله در نخستین برنامه توسعه، زمانی که بنده در مجلس سوم حضور داشتم، مطرح شد. در آن زمان، ۷۴ نقطه مختلف برای جایگزینی پایتخت بررسی شد، اما پس از بحث‌های فراوان، به این نتیجه رسیدیم که به جای انتقال پایتخت، باید مشکلات تهران را در همین شهر حل کنیم. زیرا بخش زیادی از زیرساخت‌ها از پیش در این‌جا فراهم شده و نیازی به سرمایه‌گذاری مجدد در مکانی دیگر نیست. در نتیجه، تمرکز ما باید بر اصلاح وضعیت تهران باشد.

تهران با مشکلات متعددی روبه‌رو است. یکی از اساسی‌ترین معضلات، مسئله حمل‌ونقل است. برای بهبود این وضعیت، باید چند اقدام اساسی انجام داد:

کاهش سفر‌های درون‌شهری: با تعریف کاربری‌های متنوع در مناطق مختلف شهر، باید شرایطی ایجاد شود که شهروندان برای انجام امور روزمره خود نیاز به سفر‌های طولانی در سطح شهر نداشته باشند.

توسعه حمل‌ونقل عمومی: با گسترش شبکه‌های مترو و اتوبوس‌رانی، باید شرایطی فراهم شود که مردم استفاده از حمل‌ونقل عمومی را به خودرو‌های شخصی ترجیح دهند.

به‌کارگیری سوخت‌های پاک: به‌جای استفاده از سوخت‌های آلاینده، باید همان‌گونه که در بسیاری از کشور‌های جهان انجام شده، به سمت استفاده از سوخت‌های پاک حرکت کنیم تا آلودگی هوا کاهش یابد.

در نهایت، به‌جای اتخاذ تصمیمات پرهزینه و غیرکاربردی مانند انتقال پایتخت، باید با استفاده بهینه از منابع موجود، مشکلات تهران را در همان مکان حل کنیم.

به‌این‌ترتیب، می‌توانیم میزان قابل‌توجهی از آلایندگی هوای تهران را که به یکی از معضلات اساسی این شهر تبدیل شده است، کاهش دهیم.

در کنار این مسأله، فرودگاه بین‌المللی امام خمینی نیز ظرفیت بالقوه‌ای برای تبدیل‌شدن به یک منبع درآمدی مهم، هم برای شهرداری تهران و هم برای کل کشور دارد، به‌شرط آنکه بتوانیم روابط خود را با جهان بهبود ببخشیم.

ارتفاع این فرودگاه از سطح دریا حدود ۱۴۰۰ تا ۱۵۰۰ متر است که برای برخاستن و فرود هواپیما‌ها شرایط مناسبی محسوب می‌شود. علاوه بر این، مسیر‌های پروازی طولانی‌مدت، به‌ویژه از اروپا به شرق آسیا، در حال حاضر به‌صورت یک مثلث طی می‌شوند، درحالی‌که اگر فرودگاه امام خمینی خدمات لازم را ارائه دهد، این مسیر‌ها می‌توانند از طریق یک خط مستقیم (وتر مثلث) کوتاه‌تر شوند. این امر نه‌تنها موجب صرفه‌جویی در زمان و سوخت می‌شود، بلکه با افزایش تعداد پرواز‌های بین‌المللی که در این فرودگاه توقف دارند، می‌تواند به یک منبع درآمد ارزی پایدار برای کشور تبدیل شود.

ازاین‌رو، تهران همچنان از موقعیت استراتژیک و اقتصادی مهمی برخوردار است، و انتخاب آن به‌عنوان پایتخت توسط آقا محمد خان قاجار، یک تصمیم هوشمندانه بوده است.

راهکار درست این نیست که سرمایه‌گذاری‌های کلان را در مکانی دیگر انجام دهیم، بلکه باید از زیرساخت‌ها و موقعیت طبیعی تهران، به بهترین شکل ممکن بهره‌برداری کنیم.

آقای مهندس نحوه تعامل مجلس ودولت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

یکی از مسائل کلیدی در اصلاحات ساختاری کشور نیز همین مسأله نمایندگی مجلس است. در حال حاضر، مجلس شورای اسلامی به طور میانگین تنها نماینده ۲۰ تا ۲۵ درصد از مردم کشور است، درحالی‌که حدود ۷۵ درصد از جامعه احساس نمی‌کنند که این نهاد، نماینده واقعی آنهاست. در یک نظام مردم‌سالار، حضور نمایندگان واقعی مردم ضروری است تا دموکراسی معنا و اثرگذاری واقعی داشته باشد.

به همین دلیل، یکی از اصلاحات ساختاری مهم، تعیین تکلیف مجلس است. از نظر من، حتی در چارچوب قانون اساسی فعلی نیز می‌توان این مسئله را حل کرد. طبق بند ۷ اصل ۱۱۰ قانون اساسی، یکی از وظایف رهبری، حل معضلات نظام با مشورت مجمع تشخیص مصلحت نظام است؛ بنابراین، مجمع تشخیص مصلحت می‌تواند مجلس کنونی را که نماینده واقعی مردم نیست، به‌عنوان یک معضل اساسی نظام تلقی کند و درخواست انحلال آن را ارائه دهد. در ادامه، با برگزاری یک انتخابات آزاد و بدون نظارت استصوابی، نمایندگان واقعی مردم می‌توانند در مجلس حضور پیدا کنند.

‌می‌دانم که چنین پیشنهاد‌هایی ممکن است برای برخی افراد غیرمنتظره یا رادیکال به نظر برسد، اما اگر واقعاً قصد داریم مشکلات و بحران‌های بزرگی را که با آنها روبه‌رو هستیم حل کنیم، این کار با ساختار فعلی مجلس امکان‌پذیر نخواهد بود.

به عنوان جمع‌بندی اگر مطلبی دارید بفرمائید.

در پایان، برای همه شما آرزوی موفقیت دارم. من دوست دارم خوش‌بین باشم و امیدوارم که سال جدید، سالی پربرکت باشد. امیدوارم که درایت و هوشمندی در میان مسئولان کشور ظهور پیدا کند و آنها با اتخاذ تصمیمات سخت، اما نجات‌بخش، کشور را از این بحران‌ها عبور دهند. زنده باشید، متشکرم.

منبع: جماران
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: مرتضی الویری
نظرات شما